بسم الله
در گذشته، هنر ایرانی میان زندگی ها بود. یعنی زنان هنرمند ، قالی می بافتند، ترمه دوزی می کردند ، انواع کیف و لباس ها حاصل هنر دستان زنان هنرمند بود. شوهرها هم هنگام کار، آمدن به خانه و و و با دیدن هنر خانم هایشان آرام می شدند.
هنوز هم میان زن های عشایر، روح تامین هنر زندگی زنده است. چیزی که در همنت روستا هم مشهود بود و بنده ای که فرزند شهر هستم، به مردان قشقایی غبطه می خوردم و هرگز تصور چنین زندگی زیبایی نداشتم….
در گذشته نه چندان دور مادران ما در تمامی روستاها و شهرها، به فرزندان آموزش می دادند که هنر را در خانه بیاورند، هنر جاری بود و زندگی ها هم شیرین تر بود!
مدرنتیه، این رفتار های شیرین را از زندگی گرفت، و هنر بجای عمومی بودن، مخصوص هنرمندان شده! و دیگر وسایل روزمره زندگی هم هنری نیست، هنر به فیلم ها و نقاشی ها تقلیل پیدا کرده. کسی کمتر وسیله هنری در دست اش می گیرد و این فاجعه فرهنگی به بار آورد.
*
در این میان، خیلی خوشوقت بودم که در میان دود و شلوغی های شهر، صاحب یکی از هنرهای خانگی شده ام . . .
هنری، برای استفاده در زندگی روزمره، که با هر دفعه استفاده، روح تازه شود.